فصل نهم پرندگان اهلي و وحشي و شكاري
نظير همه پرندگان كه ما در اروپا داريم در ايران نيز هست اما نه بدان فراواني. بوقلمون را ارامنه در حدود سي سال پيش به ايران آوردهاند. «1» هنوز درست شناخته نشدهاند و عدهشان زياد نيست. ارامنه وقتي عدهاي از اين پرنده اهلي را از قسطنطنيه به اصفهان آوردند به رسم تحفه تقديم شاه كردند. چون هيچيك از خدمتگران پادشاه به پرورش آنها آشنا نبود شاه دستور داد بوقلمونها را به خود ارامنه بسپارند تا نگهداري كنند؛ و هر يك را به خانوادهاي سپردند. ارامنه چون فقير و نادار بودند از عهده مخارج آنها برنيامدند و همه پس از مدتي مردند. چون اين پرنده را خروس هندي نيز مينامند بعضي بر اين گمانند كه آنها را از هند شرقي به ايران آوردهاند، اما اين تصوّر درست نيست، بلكه به احتمال قوي آنها را از هند غربي حمل كردهاند، و از آن خروس هندي ميخوانند كه مانند آنها درشت ميباشند.
ايرانيان مرغاني پرورش ميدهند كه همانند مرغان خانگي اروپا درشت ميشوند، و ارامنه خروسهاي اخته بسيار بزرگي دارند كه مخصوصا از چربيشان استفاده ميكنند. در ايران هم كبوتر وحشي هست و هم كبوتر اهلي؛ اما عدّه كبوتران وحشي بسي بيشتر ميباشد؛ و چون مدفوع كبوتر براي تقويت زمينهاي زراعي كه در آنها خربزه كاشته ميشود مناسبترين و بهترين نوع كودهاست مردمان در سراسر
______________________________
(1)- طبيعيدانان جملگي بر اين اعتقادند كه بوقلمون و گنهگنه را ژزويتها از آمريكا به اروپا آوردهاند؛ و بوقلمون در زمان پادشاهي فرانسواي اول به فرانسه وارد شده است.
ص: 749
كشور در نگهداري كبوتر جهد بليغ به كار ميبرند، و براي اين منظور بهترين كبوتر- خانهها را ميسازند. اين كبوترخانهها شش بار عظيمتر از كبوترخانههائيست كه ما در اروپا ميسازيم. اين خانههاي كبوتر را با آجر ميسازند. داخلشان را با گچ اندود ميكنند و از بالا تا پايين اتاقكهاي كوچكي براي آشيانه كردن كبوتران درست ميكنند. جز مسلمانان شيعه پيروان مذاهب ديگر نيز مجازند كبوترخان بسازند، و در اين كار هيچگونه شرط و مانعي وجود ندارد؛ اما بايد ماليات بدهند. ميگويند در اطراف اصفهان سه هزار كبوترخان وجود دارد و همه اينها را براي بهرهبرداري از كود ساختهاند نه به منظور استفاده از گوشتشان. ايرانيان كود كبوتر را چلغوز مينامند كه به معني تقويتكننده است، و هر دوازده ليور آن را يك بيستي معادل چهارسو ميفروشند، و ماليات كمي نيز به پادشاه ميدهند.
با اين كبوتربازي رسما ممنوع است بعضي از ديهنشينان و حتي ساكنان شهرها با اين كار خود را سرگرم ميدارند. آنان دستهدسته كبوتران اهلي خود را براي آوردن كبوتران وحشي پرواز ميدهند. كبوتران اهلي هر سو به پرواز درميآيند.
كبوتران وحشي را داخل دسته خود ميكنند، و به آشيانه خويش رهنمايي مينمايند.
گاهي نيز كبوتران اهلي كبوترخان ديگر را با خود ميآورند؛ و بدين صورت بسا اتفاق ميافتد كه كبوترخاني در يك لحظه بر اثر انتقال كبوتران آن به كبوترخاني ديگر خالي ميشود؛ و براي جلوگيري از بروز چنين رويداد قانوني وضع نشده است.
كبوتراني كه وارد كبوترخان ديگر ميشوند بر اطلاق وحشي ناميده ميشوند.
كبوتربازاني كه بدينگونه كبوتران ديگر را ميربايند كفترباز يا كفترپران ميگويند.
يعني دزد و فريبدهنده كبوتران، و به طوركلّي طرّار و متقلب خوانده ميشوند. اين دسته كفتربازان غالب اوقات خود را به كبوتربازي ميگذرانند. حتي سرماي زياد آنان را از اين كار بازنميدارد.
به گمان من كبكهاي ايران بزرگترين كبكهاي سراسر روي زمينند، و گوشتشان نيز لذيذترين و خوشمزهترين گوشت آنها ميباشد. درشتي كبكهاي عادي اين سرزمين هم اندازه جوجه است. امّا مرغهاي آبي يا شناگر مانند: غاز، اردك، مرغ باران، مرغ كلنگ، مرغ ماهيخوار، مرغ غوطهور در سراسر كشور ديده ميشوند، و در ايالتهاي شمالي مانند ارمنستان، ماد، و ايبري به كثرت وجود دارند. در دو فصل پاييز و زمستان در همه نواحي ايران پرندهاي به درشتي يك جوجه بوقلمون وجود دارد كه
ص: 750
گوشتش مانند گوشت قرقاول خوشمزه، اما تيرهرنگ است. پرهايش زيبا و بالهايش دراز ميباشد، و انبوهي از پربسان جقّه بر سر دارد.
مرغان نغمهپرداز ايران نيز همانند پرندگان آوازخوان ما ميباشند. بلبلان در همه فصول خاصه در بهاران نغمهسرايي ميكنند. پر و بال سهره به راستي ديدني و تماشايي است. كاگلي بزرگ( Calandre )پيوسته آواز ميخواند، و هر نغمه را ميآموزد. به نوعي چلچله هرچه بخواهند ياد ميدهند؛ و پرنده ديگري كه نورا( Noura )نام دارد هرچه يادش بدهند، به صورت شيرين و دلپذير تكرار ميكند.
از جمله پرندگان غير اهلي ايران پرندهايست كه منقار دراز دارد. ما فرانسويان آن را پليكان ميخوانيم و ايرانيان تكاب يعني حملكننده آب، همچنين ميش مينامند. زيرا اين پرنده در ايران همانند گوسفند بزرگ ميشود. پر و بالش مانند پرغاز سفيد و نرم، و سرش عجيب مينمايد. از آن كه نسبت به اندامش كوچك است. منقارش به كلفتي ساق دست، و به بلندي شانزده تا هجده شست ميباشد. زير منقارش پوستهاي آويزان است كه هر وقت بخواهد مانند بادبزني آن را ميبندد يا ميگشايد. اين پوسته كيسه مانند به اندازه يك كاسه آب جا ميگيرد. منقارش را معمولا روي پشتش مينهد، و در همان حال ميخوابد. اين پرنده از ماهي تغذيه ميكند، و در شكار كردن ماهي بسيار چابك و دلير است. زير آب به انتظار ميماند و منقارش را به شكل دام چنان ميگستراند كه يك برّه ميتواند در آنجا بگيرد.
ايرانيان نام برنده آب از آن به اين پرنده دادهاند كه در صحاري بيآب نظير منطقه عربستان زندگي ميكند، و جايي آشيان ميسازد و تخم ميگذارد كه به چاه نزديك نباشد تا از تعرض جانوران در امان بماند. زيرا باديهنشينان بر سر چاهها و چشمهها خيمه برپا ميكنند. پليكان براي سيراب كردن خود و جوجههايش غالبا بهقدر مسافتي كه چهار پايان در دو روز طيّ طريق ميكنند، پرواز مينمايد، و وقتي به آب رسيد كيسه پيوسته به منقارش را پراز آب ميكند. مسلمانان بر اين باورند اگر زائران حج در بيابان بيآب بمانند، خداوند وسيله همين پرندگان به آنان آب ميرساند.
همچنان كه كلاغان را مأمور فرموده به الي( Elie )مدد رسانند، و شايد به همين جهت است كه ما اروپاييان اين پرنده را پليكان ناميدهايم؛ زيرا او خود را فداي جوجگان خود ميكند. دانشمندان تاريخ طبيعي درباره اين پرنده به افسانه گفتهاند:
پليكان سينه خود را ميشكافد تا جوجگانش خونش را بخورند و سير شوند.
ص: 751
در ايران پرنده شگفتانگيز و افسانهآساي ديگر نيز هست. اين پرنده شيفته و عاشق آب چشمهاي مخصوص است، و به هرجا آب آن چشمه را ببرند در پي آن ميپرد. اين پرنده به اندازه جوجه مرغ است. پرش سياه، بالش پهن و گوشتش تيره- رنگ ميباشد. همانند سار دستهدسته پرواز ميكنند، و به خوردن ملخ ميل وافر دارند؛ و اگر كشتزارهاي منطقهاي در معرض تهاجم و تعرض ملخ قرار گيرد بهترين وسيله مبارزه با اين حشره زيانمند آوردن دستهاي از اين پرندگان كوچك است. ايرانيان نام اين پرندهها را آب ملخ گذاشتهاند؛ زيرا آنها عاشق بيقرار آب آن چشمه «1» و خوردن ملخ ميباشند. چشمهاي كه اين آب سحرانگيز از آن خارج ميشود در خراسان است. براي اين كه آب را براي معدوم ساختن ملخها به آنجا ببرند بايد در ظرف سرباز بريزند، و هرجا خواه در سفر يا در حضر بايد در محلّ بلند و سرباز نگهدارند. پرندگاني كه در پي آن آمدهاند هرجا كه ظرف آب نهاده شود درنگ ميكنند، و از دورش پراگنده نميشوند. اما به محض اين كه ظرف آب را از جا برداشتند كه ببرند، پرندگان نيز به دنبالش ميروند.
براي توضيح بيشتر مفهوم قسمتي از آنچه را كه ويلامون در صفحه 97 سفرنامهاش تحت عنوان سفر به شرق نوشته در اينجا ميآورم: در قبرس، درست هنگامي كه گندمهاي سفيد ميرسند، و وقت درو كردنشان ميشود، آنقدر دستههاي انبوه ملخ به كشتزارها هجوم ميآورند كه مانع تابش نور خورشيد بر زمين ميشوند، و محصول همه كشتزارها را ميخورند، و چاره كردن نميتوانند، زيرا عده آنها چندان زياد است كه هرچه بكشند از كثرت آنان نميكاهد؛ و خداوند تنها يك وسيله در اختيار مردم آن سرزمين نهاده است بدين شرح: در سرزمين خراسان چشمهايست كه آبش با واسطه كشنده ملخ است. مردم هر زمين كه كشتزارهاشان در معرض تهاجم ملخ قرار گيرد آب اين چشمه را در ظرفي ميريزند، و بيآنكه در ظرف را ببندند يا از زير نقاط سر پوشيده بگذرانند به كشتزار آسيب رسيده خود ميبرند.
مرغان خاصي كه پيوسته به آن ظرف مينگرند صفير زنان برندگان آب را دنبال ميكنند. رنگ اين پرندگان حنايي و سياه است، و مانند دستههاي سار گروهگروه پرواز مينمايند. عثمانيها و ايرانيان آنها را مسلمان مينامند. همين كه اين مرغان
______________________________
(1)- پرآنژ ژزف ميگويد: اين چشمه آب مرغان نام دارد، زيرا بر اثر نيروي مرموزي اين نوع پرندگان را به سوي خود ميكشد.
ص: 752
به قبرس وارد ميشوند و به كشتزارهاي بلارسيده ميرسند، در مدتي بس كوتاه همه ملخها را ميخورند. امّا اگر در راه، ظرف شكسته و آب ريخته شود يا خراب گردد معلوم نيست اين پرندهها چه ميكنند؛ و چنين حادثهاي هنگام تسخير قبرس به دست عثمانيها روي نمود. توضيح اين كه روزي يكي از تركان بر بام كليساي فاماگوست( Famagouste )رفت. تنگي در آنجا ديد. به گمان اين كه در آن طلا يا چيز گرانبهاي ديگريست شكست، آب درون تنگ به زمين ريخت، و از آن روزگاران به بعد كشتزارهاي قبرسيان همواره در معرض تهاجم ملخ است.
ايرانيان پرندگان شكاري را از سرزمينهاي گرجستان، از شمال ماد- آذربايجان- و از جاهاي ديگر ميآورند، و به هر حال در ايران چندان پرنده شكاري وجود دارد كه وصف و احصاء نميتوان كرد، و در هيچ ناحيه از نواحي روي زمين از اينگونه مرغان به اين اندازه نيست. به سخن ديگر موقع طبيعي ايران بتخصيص از اين جهت ممتاز و بسيار مساعد است. زيرا با كوههاي قفقاز، استان چركسها و مسكويها كه مركز پرورش مرغان شكاري است مجاور ميباشد. افزون بر اين آنها را از كوههايي كه با شيراز مركز ايالت فارس بيش از پانزده يا بيست فرسنگ فاصله ندارد، ميگيرند. حتّي عدهاي برآنند كه بزرگترين و چابكترين مرغان شكاري در اين منطقه پرورش مييابند.
بعضي از ايرانيان به راستي در تربيت اين مرغان مهارت شگفتانگيز دارند.
حتّي كلاغ را نيز تربيت ميكنند. در جايگاهي كه مخصوص تربيت باز و مرغان شكاري اختصاصي شاهنشاه است هميشه هشتصد پرنده شكاري تربيت و نگهداري ميشوند، و هر يك مربي و نگهبان مخصوصي دارد. اين عده پرندگان شكاري از انواع مختلف قرقي، قوش، سنقر، قوش نر، بالابان، و نوعي شاهين تشكيل شده است. «1» بسياري از اعيان و اشراف نيز به تفاوت و متناسب با شؤون خويش عدهاي
______________________________
(1)- كمپفر در سفرنامه خود آورده است: نظارت بر سگهاي شكاري و قوشها و بازهاي شكاري شاهنشاه به عهده ميرشكارباشي است. مرغان شكاري نه تنها براي صيد كردن پرندگان به كار ميروند بلكه چهار پايان را نيز چندان دنبال و آزار ميكنند كه آنان را خسته و درمانده ميسازند، و براي شكار شدن آماده ميسازند.
در بازخانه پادشاه هزار نفر بل كه بيشتر خدمت ميكنند. در زمان حاضر در حدود هشتصد باز در بازخانه وجود دارد، و براي نگهداري و تربيت هر باز يك نفر اختصاصا به خدمت گماشته شدهاند.
ص: 753
مرغ شكاري نگهداري ميكنند.
ايرانيان بر اطلاق، و جوانان بتخصيص شكار كردن را دوست ميدارند، در ايران شكار كردن با تفنگ و مرغان شكاري و تازيهاي صيّاد، آزاد است؛ و هركس ميتواند با هر وسيله كه در دسترس دارد به شكار برود. در تمام مدّت روز، در سراسر شهر و آباديهاي مجاور كساني ديده ميشوند كه مرغان شكاري بر دست دارند و ميروند و ميآيند؛ و چون مرغان شكاري از جمله عطايايي است كه شاهنشاه به بزرگان مورد اعتماد و حاكمان ايالات ميبخشد، گاهي ديده ميشود دولتمرداني كه به گرفتن اين عطيّه شاهانه مباهي شدهاند هفت يا هشت روز پيدرپي پرنده را كنار خود و گاهي بر دست خويش نگه ميدارند، پرهايش را شانه ميزنند، يا به نوعي ديگر نوازش ميكنند، از زيبايي و زيركي و هنرمنديش در شكار كردن سخنها و داستانها ميگويند؛ زنجيرها يا زنگولههاي زرّين به گردنش ميآويزند و با حلقههاي سيمين مشخص ميكنند. بزرگان و اشراف دستكشهاي مرصّعي دارند كه هنگامي كه ميخواهند پرنده شكاري خاص خود را روي دست نگهدارند آن را به دست ميكنند.
ايرانيان محلي را كه در آنجا قوش و باز تربيت ميشوند بازخانه يا قوشخانه مينامند. بازخانه شاهنشاه دفتري دارد كه در آن مشخصات مرغان شكاريئي را كه به شاه تقديم كردهاند، يا شاه به ديگران اعطا ميفرمايد، درج ميشود. نگهداري مرغان شكاري در ايران هزينه سنگين دارد، زيرا خوراكشان منحصرا گوشت است، و غذاي بعض آنها در تمام مدت روز فقط گوشت مرغان خانگي ميباشد.
بحث درباره نوعي مرغ شكاري را كه از مسكوي ميآورند نبايد از ياد برد.
اين نوع پرندگان از مرغاني كه نام و وصفشان را آوردهام بزرگتر، و به درشتي عقابند و نادرند، و در ايران جز شاه كسي حقّ داشتن آنها را ندارد.
رسم دربار بر اين است كه هرچه به شاهنشاه تقديم ميشود بهاي آن را تقويم ميكنند. قيمت هر يك از اين مرغان مسكوي را صد تومان برآورد مينمايند. اين مبلغ معادل هزار و پانصد اكوست، و اگر في المثل يكي از آنها طي سفري كه به ايران ميآورند بميرد، رسم بر اين جاريست كه سفير بايد سر و بالش را به دربار بياورد، در اين صورت در شمار مرغان زنده نوع خود به حساب ميآيد.
ميگويند مرغ مسكوي زير تودههاي برف لانه ميسازد، بدينسان كه با حرارت تن خود برفها را آب ميكند، و فضايي به ارتفاع يك تواز «1» براي تخمگذاري و
______________________________
(1) هر تواز معادل 949/ 1 متر است.
ص: 754
پرورش جوجههايش متصرف ميشود. و وقتي جوجههايش قوّت پرواز كردن يافتند آنها را از لانه بيرون ميراند، و اگر در اين كار درنگ و تأخير كنند آشيانه را از برف ميآكند، و جوجگانش را به مكافات دير جنبيدن و آسانگيري خفه ميكند، معمولا بيش از يك جوجه از آن تنگنا نميرهد، و مابقي خفه و تباه ميشوند. از اينرو مرغان مسكوي كمياب و گرانند، درباره قوشهاي مسكوي نيز همين جريان جاري است.
روش پرورش پرندگان شكاري اينست كه آنها را به سوي كلنگها يا مرغان كوچك ديگر كه قبلا چشمشان را بستهاند، و از شناختن راه پرواز خويش عاجزند رها ميكنند و پس از اين كه بدينسان به فنّ شكار آشنا شدند آنان را به صيد كردن كلنگها، مرغابيها، غازها، كبكها و بلدرچينهايي كه در پروازند واميدارند، و در مرحله بعد به افگندن خرگوش، و شكار كردن بعضي حيوانات وحشي ديگر به جز گراز رها ميكنند. راز شكار آموختن پرندگان شكاري اينست: گوشتي را كه خوراكشان ميباشد به گردن پيكر بيجان حيواني كه پوستش را از كاه آگندهاند ميبندند.
پيكره را روي چهار پايهاي چرخدار، يا چيزي همانند آن ميگذارند، و آن را در تمام مدتي كه پرنده گوشت ميخورد ميجنبانند تا به كاري كه غايت هدف از پرورششان ميباشد آشنا شوند و عادت كنند. از آن پس آنان را عملا و مستقلا به صيد كردن فرمان ميدهند. ترتيب كار اينست كه شكارچيان در آغاز با اسب شكار را چندان دنبال ميكنند كه حيوان خسته و درمانده شود. آنگاه پرنده شكاري را به سوي او رها ميكنند. پرنده با بالهاي سنگين و منقار پرقوت خود چندان بر سر و چشم حيوان فرو مانده ميكوبد و چنگالهايش را چنان در تن حيوان فرو ميكند كه كاملا بيحال ميگردد. در چنين احوال شكارچي به سوي او ميتازد و او را ميكشد.
براي صيد حيوانات بزرگ صيادان چند مرغ شكاري به سوي او پرواز ميدهند، و آنان به نيروي هم حيوان را بيحال و افتان و خيزان ميكنند.
چنان كه پيش از اين ياد كردم صيادان هرگز مرغان شكاري خود را به صيد گراز نميفرستند، زيرا گرازان چندان زورمند و پرهيبتند كه نه تنها از مزاحمت و حمله مرغان شكاري نميترسند و نميرمند بلكه گاه چنان خشمگين و آشفته ميشوند كه آنها را از هم ميدرند.
ص: 755
بعضي پرندگان شكاري را براي ناتوان كردن و مستأصل ساختن آدميان نيز واميداشتهاند، چنان كه در اوايل سده گذشته اين كار معمول بوده است: و بعضي ميگويند در زمان حاضر نيز در قوشخانه پادشاه چنين مرغاني تربيت ميشوند. من آنها را نديدهام، امّا شنيدهام علي قلي خان حاكم تبريز كه وي را كاملا ميشناسم از اين مرغان داشته، با آنها تفريح ميكرده و به كارهاي خطرناك برميانگيخته حتي به شوخي آنها را به تعرض نسبت به دوستان خود وادار ميكرده چنان كه روزي يكي از مرغان شكاري خود را به سوي يكي از نجيبزادگان پرواز داد و چون پيش از وقوع حادثه او را نگرفتند چشمان نجيبزاده را كند. نجيبزاده از شدت درد و تأثر درگذشت، و چون پادشاه از اين حادثه باخبر شد سخت خشمگين گشت، و بيشك وقوع اين سانحه در مغضوبيت حاكم كه مدتي بعد به وقوع پيوست اثر بسيار داشت.
اين نوع پرندگان همانسان كه بر حيوانات حمله ميبرند بر انسان ميتازند.
آنان ناگهان روي سر فرود ميآيند، و بالهاي خود را به قوت به سر و صورت فرو ميكوبند و با منقار تيزشان چهره و چشم را مجروح ميسازند، و اگر پيش از حمله و وقوع حوادث خطرمند عاجلا آنان را بازنگيرند چون به هنگام تعرض، فرياد و فغان را نميشنوند و به آن نميپردازند جلوگيري كردن آنان دشوار بلكه محال مينمايد.
تقريبا همه سپاهيان و ديگر مردمان شمشيرزن اهل شكارند. اينان زير قرپوس زين اسب خود طبلكي به قطر هشت تا نه شست استوار ميكنند، و براي فريب دادن و نزديك ساختن پرندگان به خود، آن را به صدا درميآورند. لزوم وجود اين طبلهاي كوچك كه طنبور آوازگر هم ناميده ميشوند مخصوصا هنگام گشت و گذار در دشتها و صحراها بيشتر احساس ميشود. «1»
صيادان براي صيد كردن جانوران بزرگ و خطرمند مانند شير، ببر، پلنگ، از يوز پلنگ كه از پيش آن را براي اين كار تربيت كردهاند، استفاده ميكنند.
يوز پلنگ تربيت شده به انسان صدمه نميزند. سواركار يكي از اين جانوران را كه چشمش را با باريكهاي از پارچه بسته و زنجير بر گردنش زده بر ترك اسب خود
______________________________
(1)- منينسكي( Meninski )ميگويد اين طبلكها را معمولا به زين اسب ميبندند، و صيادان براي ترساندن و از جا پراندن پرندگان به صدا درميآورند؛ و وقتي از جا برخاستند پرنده شكاري را به سوي آنها پرواز ميدهند.
ص: 756
مينشاند، و بر سر راه جانوري كه قصد شكار كردنش را دارد به انتظار ميايستد، و وقتي دريافت كه نزديك رسيده است چشم و زنجير يوز را ميگشايد. سرش را به سوي شكار برميگرداند و به طرفش ميجهاند. يوز همين كه حيواني را كه بايد به او حمله برد ديد ميغرّد و به سويش ميجهد، و او را از پاي درميآورد. امّا اگر در مبارزه كاري از پيش نبرد پيش صاحبش بازميگردد. آن وقت صاحبش به منظور دلداري يوز شرمسار را مينوازد، و ميگويد گناه از يوز نيست، شكار درست به او نشان داده نشده است. ميگويند جانور مهموم اين پوزشگري و نوازش را در مييابد و اظهار رضامندي مينمايد.
در سال 1666 من خود شاهد و ناظر چنين شكار بودم. شاهنشاه از اين جانوران تربيت شده و شكاري بسيار داشت، اما چنان درشت اندام و عظيم الجثه بودند كه امكان گرفتن و بردنشان بر ترك اسب نبود ناچار آنها را در قفسهاي آهنين جا ميدادند بر پشت فيل مينهادند و بيآن كه چشمشان را ببندند به شكار ميبردند. نگهبان هميشه دستش به چفت قفس بود. زيرا همين كه جانور چشمش به شكار ميافتاد دفعة ميغريد، در آن لحظه نگهبان بيدرنگ در قفس را ميگشود.
يوز آزاد ميشد و به سوي شكار ميجهيد، برخي از اين جانوران شكاري چنان در كار خود ورزيده شدهاند كه آهستهآهسته و آرام و بيصدا روي بوتههاي خارناك ميلغزند، و همين كه كاملا به شكار نزديك شدند روي آن ميجهند.
در شكارهاي شاهنشاه و صيدهاي بزرگ محوّطه، يا درّه يا دشتي را محصور ميكنند؛ سپس انبوهي بيش از هزاران دهنشين از پانزده تا بيست فرسنگي حيوانات مختلف را سوي حصار ميرانند، پس از اينكه عده زيادي از جانوران مختلف جمع آمدند شاه و مقربانش به آنجا ميآيند، و هر كدام در سويي به افگندن شكار ميكوشد، و هركس هر حيواني ديد به تير ميزند. خواه گوزن يا گراز، كفتار و شير باشد و خواه گرگ و روباه. در آن روز خونريزي مهيبي به وقوع ميپيوندد؛ و معمولا هفتصد هشتصد حيوان كشته ميشوند. مردمان ميگويند در برخي از اين صيدها چهارده هزار جانور كشته شدهاند. در شكارهاي عادي هنگامي كه صيدي در تنگنا ميافتد شكارچيان نوبت نگه ميدارند تا آن كه مقام و مرتبت بالاتر دارد فرا رسد، و سوي شكار تيراندازي كند؛ سپس ديگران بدين كار ميپردازند.
شكار با سگان شكاري نيز نزد ايرانيان ناشناخته نيست. پادشاه و بزرگان از
ص: 757
اين سگان دارند، امّا عدّه آنها بسيار نيست. زيرا ايرانيان سگ را جانوري پليد و ناپاك ميشمارند، و پرندگان شكاري ميتوانند مانند سگان در نيزارها و باتلاقها به دنبال صيد بروند.
شكار بزهاي وحشي در نظر ايرانيان بسيار جالب و درخور توجه است. چون اين حيوانات بسيار سبكرو و تيزدو ميباشند نزديك شدن به آنها دشوار است، و بايد آنها را به تير بزنند. شكارچياني كه تفنگ دارند براي شكار كردن بزهاي وحشي بدينسان عمل ميكنند. آنان شتراني كه دنبال كردن اين حيوانات را آموختهاند در پي آنها به راه مياندازند، و خود در پناه آنان ميروند، و چون نزديك بز رسيدند شليك ميكنند. شتر بز وحشي مجروح را چندان به حال دويدن دنبال ميكند تا حيوان بر اثر زخم شديد بيحال بر زمين بيفتد. آن وقت شتر تا رسيدن صاحبش همانجا در كنار صيد توقف ميكند، و اگر بازگردد نشان آنست كه تير به هدف نخورده و بز وحشي گريخته است